باعرضه سلام وخسته نباشید خدمت کاربران من مهسا هستم و از
اینکه وبلاگه منو انتخاب کردید ممنونم
امیدوارم نظر یادتون نره مرسی
مرسی که به وبلاگم سر زدید
وقتی گفتی به اندازه تموم برگای خونمون دوست دارم....
اونقدر خوشحال شدمکه فراموش کردم زمستونه....
وقتی عشقت تنهات گذاشت...
نگران خودت نباش که بدون اون چیکار میکنی...
شرمنده دلت باش که یه بار دیگه بهت اعتماد کرد...
دلم را مبتلایت کرده بودم ....
خودم را خاک پایت کرده بودم....
ندانستم بی وفا هستی وگرنه...
همان اول رهایت کرده بودم....
گاهی کشتن دلی کمتر از ادم کشی نیست....
منو نیگا شه بشه خوفیم ...
دلت میاد دوشم نداشته باشی
آهای کسایی که پستهای طنز ما رو میخونید ولی نظر نمیذارین
آره با شما هام....
.
.
.
ای وای چقدر زیادید!
هیچی ! میخواستم خدمت شما سلام عرض کنم . . . .
طرز تهیه پسر ایرونی:
گوشت، پوست و استخوان:
به طور میانگین 15کیلوگرم
چربی عضله نما:60 کیلوگرم.
تافت و چسب مو و... : 3 قوطی.
قدرت زبون بازی: 72 ساعت بی وقفه.
ابراز علاقه: 60 اسب بخار.
قدرت پیچوندن: 30 بار در دقیقه.
قدرت حرکت چشم: 380 درجه در همه جهات
یاد گرفته ام که...
1١- با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
2٢- با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند.
3٣- ازحسود دوری کنم چونحتی اگر دنیا راهم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود
4٤- تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم!
کاش میدانستی جهانم بی تو الف ندارد...
از عجایب عشق است:تنها همان آغوش آرامت می کند که دلت را به درد اورده...
من چرک نویس احساسات تو نیستم،دوستت دارم هایت راجای دیگری تمرین کن!
همه میتونن اسمت روصدا کنن اما کم هستن کسایی که وقتی اسمت رو میگن لذت میبری وبا تمام وجوددرجوابشون دوست داری بگی جونم !
هرکسی زخم های دستم را دید پرسید :چرا باخود چنین کردی؟اما هیچکس زخم های بزرگ دلم را ندید تا بگوید:چرا با تو چنین کردند...
یادته زیرگنبد کبود دوتا رفیق بودیم و کلی حسود؟
حالا تقصیر اون حسودا بود که حالا ما شدیم یکی بود یکی نبود...
من زانوهایم را به آغوش کشیده بودم وقتی تو برای آغوش دیگری زانو زده بودی ...
یه روز دوتا رفیق جون جونی بودن و هردو یه نفر و دوست داشتن ولی هردوتاشونم به حساب مرام و معرفت به همدیگه میگفتن که اون یکی بره با دختره باشه ...
دختری پشت 10000تومانی نوشته بود :بخاطر همین پولی که الان دست توست پدرم یک شب مرا به دست صاحب خانمان سپرد ...
خدایا در شب اول قبرم بگذار فقط این سوال رو ازت بپرسم.چرا؟؟؟
سر امتحان استاد ها سوالاتی میدن که ما تاحالا ندیدیم !درعوض ماهم جواب هایی میدیم که اونا به عمرشون ندیدند
من رو که میزارن توی قبر بزنین رو شونم و بگین :هی رفیق !سخت گذشت ولی دیدی گذشت...
به یاد مادرایی که با حوصله راه رفتن رویاد بچه هاشون دادن...
ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن
به یاد اون رفیقی که یک روز میاد سرخاکم اما نمی تونم جلوی پاش پاشم...اما خیالم راحته خاک زیرپاشم
دخترک وپسرهردوباهم خيلي خوب بودن اوناهرروزبه پارک ميرفتندوخوشحال بودن اوناانگارتوي يه دنياي
ديگه اي به سرميبردنداصلابه اطراف خودشون توجهي نميکردندوفقط به خودشون فکرميکردندتااينکه روزاي
خوشي تموم شد...
يک روز يک پسر و دختر جوان دست در دست هم
از خياباني عبور ميکردند
جلوي ويترين يک مغازه مي ايستند
دختر، از دوستت دارم گفتنهاي هر شب
پسره خسته شده بود...
یه روز یه دختره یه پسره رو تو خیابون می بینه خیلی ازش خوشش اومده بود خلاصه هرکاری میکنه دل پسره رو به دست بیاره پسره اعتنایی نمیکنه فک میکنه همه دخترا مثل همن از داستانا شنیده بود که دخترا بی وفان خلاصه میگذره سه چهار روز،پسره هم دل میده به دختره ....خلاصه باهم دوست میشنو این دوستی میکشه به یه سال دو سال سه سال چهارو پنج،همین طوری باهم بزرگ میشن......
بعد از مدتها دستشو گرفتم دستاش تغییر کرده بودن خندیدم وبا بغض گفتم: دستات خیلی تعییر کردن ...
اونم با چشمانی پر از اشک خندیدو گفت :دستا من تغییر نکردن،دستای تو به دستای دیگه ای عادت کردن...
میدونی وقتی خدا داشت بدرقم می کرد چی بهم گفت؟...
گفت:جایی که میری مردمی داره که می شکننت!
نکنه غصه بخوری،من همه جا باهاتم ،تو تنها نیستی...
شه خوشمزس ....
بشه جون بیا پایین میوفتیا
دلمو شکوندی برو حالشو ببر خخخ
من که خودم 4 هستم خخخ
تو کجایی سهراب...؟
آب را گل کردند...
چشمها را بستند...
وبا دل چه ها کردند...
صبر کن ای سهراب!
گفته بودی:قایقی خواهم ساخت!
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی اهل زمین...
دلگیرم...!!!
ما تو خونمون سینه خیزمیریم تا سماور که کسی نفهمه اگه یکی بفهمه یه سینی چای باید بریزیم!